چارچوب
(اِ مرکب) هر چهارچوب دروازه یعنی هر دو چوب بالائین و فرودین و هر دو چوب بازوی در. (آنندراج). چارچوب در. چارچوبه. حاشیهء چوبین در که دو مصراع یا لت [ تِ ] در یک لته در آن جای گیرد. دریواس. (برهان). || چهار قطعه چوبی که در حاشیهء چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء).
- چارچوب عکس؛ قاب عکس.
|| مجازاً به معنی چارستون بدن آمده است :
پیش از این کاین چارچوب جسم چون مهرم بسوخت
سقف نه گردون ز آه عاشقان پردود بود.
ناصرخسرو؟ (از آنندراج).
و رجوع به چهارچوب شود.
- چارچوب عکس؛ قاب عکس.
|| مجازاً به معنی چارستون بدن آمده است :
پیش از این کاین چارچوب جسم چون مهرم بسوخت
سقف نه گردون ز آه عاشقان پردود بود.
ناصرخسرو؟ (از آنندراج).
و رجوع به چهارچوب شود.