چاچی
(ص نسبی) منسوب به چاچ. هر چیز منسوب به چاچ (نام شهری در ترکستان) عموماً و کمان خصوصاً کمان چاچی: چاچی کمان، کمانِ منسوب بشهر چاچ :
هر آنگه که چاچی بزه در کشم
ستاره فروریزد از ترکشم.فردوسی.
کمانهای چاچی و تیر خدنگ
سپرهای چینی و زوبین جنگ.فردوسی.
دو ابرو به مانند چاچی کمان
کزو خسته گشتی دل مردمان.فردوسی.
کمانهای چاچی بزه برنهید
همه یکسره ترک بر سر نهید.فردوسی.
بخارید گوش آهو اندر زمان
به تیر اندرون راند چاچی کمان.فردوسی.
نگون شد سر شاه یزدان پرست
بیفتاد چاچی کمانش ز دست.فردوسی.
ستون کرد چپ را و خم کرد راست(1)
خروش از خم چرخ چاچی بخاست.
فردوسی.
کمان های چاچی و چینی پرند
گرانمایه شمشیرها نیز چند.
نظامی (شرفنامه).
(1) - ن ل: چوچپ راست کرد و خم آورد راست.
هر آنگه که چاچی بزه در کشم
ستاره فروریزد از ترکشم.فردوسی.
کمانهای چاچی و تیر خدنگ
سپرهای چینی و زوبین جنگ.فردوسی.
دو ابرو به مانند چاچی کمان
کزو خسته گشتی دل مردمان.فردوسی.
کمانهای چاچی بزه برنهید
همه یکسره ترک بر سر نهید.فردوسی.
بخارید گوش آهو اندر زمان
به تیر اندرون راند چاچی کمان.فردوسی.
نگون شد سر شاه یزدان پرست
بیفتاد چاچی کمانش ز دست.فردوسی.
ستون کرد چپ را و خم کرد راست(1)
خروش از خم چرخ چاچی بخاست.
فردوسی.
کمان های چاچی و چینی پرند
گرانمایه شمشیرها نیز چند.
نظامی (شرفنامه).
(1) - ن ل: چوچپ راست کرد و خم آورد راست.