جهود
[جُ] (ص، اِ)(1) یهود. (دهار). یهودی. کلیمی. اسرائیلی :
دگر دین موسی که خوانی جهود
که گوید جز این را نشاید ستود.فردوسی.
بنگر بچه علم و فضل گشته ست
یعقوب جهود و تو مسلمان.ناصرخسرو.
خیالت را پرستش ها نمودم
وگر جرمی جز این دارم جهودم.نظامی.
گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.
سعدی.
یکی جهود و مسلمان نزاع میکردند
چنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم.سعدی.
-جهودبازی درآوردن؛ در ادای مالی تعلل بسیار ورزیدن.
- مثل جهود، مثل جهود خیبری؛ سخت ترسنده از خون و جز آن.
- امثال: جهود خون دیده.
جهود دعاش را آورده.
جهود هم خیلی پول دارد.
جهودی هم چنین شده بود.
.
(فرانسوی)
(1) - Juif
دگر دین موسی که خوانی جهود
که گوید جز این را نشاید ستود.فردوسی.
بنگر بچه علم و فضل گشته ست
یعقوب جهود و تو مسلمان.ناصرخسرو.
خیالت را پرستش ها نمودم
وگر جرمی جز این دارم جهودم.نظامی.
گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.
سعدی.
یکی جهود و مسلمان نزاع میکردند
چنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم.سعدی.
-جهودبازی درآوردن؛ در ادای مالی تعلل بسیار ورزیدن.
- مثل جهود، مثل جهود خیبری؛ سخت ترسنده از خون و جز آن.
- امثال: جهود خون دیده.
جهود دعاش را آورده.
جهود هم خیلی پول دارد.
جهودی هم چنین شده بود.
.
(فرانسوی)
(1) - Juif