جهش
[جَ] (ع مص) زاریدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || آمادهء گریستن شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آغاز کردن به گریستن. (تاج المصادر بیهقی). || آمدن: جهش الی القوم؛ اتاهم. || آماده و مهیا شدن. (ذیل اقرب الموارد): جهش للشوق و الحزن؛ تهیأ. (ذیل اقرب از لسان).