جهد
[جُ] (ع اِ) توانایی. (منتهی الارب). طاقت. (اقرب الموارد). توان. تاب، و گویند بمعنی رنج و مشقت نیز هست چون جهد بفتح جیم. (از اقرب الموارد). رجوع به جَهد شود.
- جُهْدُالمُقِلّ؛ کوشش فقیر بینوا. تلاش فقیر بیمایه. در حدیث است : ای الصدقه افضل، قال: جهدالمقل؛ ای قدر ما یحتمله حال القلیل المال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
گفت روبه این حکایت ها بهل
دستها در کسب زن جهدالمقل.مولوی.
هست پیدا آن به پیش چشم دل
جهد کن پیش دل آ جهدالمقل.مولوی.
- جُهْدُالمُقِلّ؛ کوشش فقیر بینوا. تلاش فقیر بیمایه. در حدیث است : ای الصدقه افضل، قال: جهدالمقل؛ ای قدر ما یحتمله حال القلیل المال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
گفت روبه این حکایت ها بهل
دستها در کسب زن جهدالمقل.مولوی.
هست پیدا آن به پیش چشم دل
جهد کن پیش دل آ جهدالمقل.مولوی.