جهانگردی
[جَ گَ] (حامص مرکب) عمل و شغل جهانگرد. سیاحت :
سرعت عقل در جهانگردی
جنبش روح در جوانمردی.نظامی.
چو طالع جهانگردی آرد به پیش
نشاید زدن کنده بر پای خویش.نظامی.
سرعت عقل در جهانگردی
جنبش روح در جوانمردی.نظامی.
چو طالع جهانگردی آرد به پیش
نشاید زدن کنده بر پای خویش.نظامی.