جهان آرا
[جَ] (نف مرکب) جهان آراینده. آرایش کنندهء دنیا. که مملکت را سر و سامان دهد :
نه هرگز بر دلم دردی نه بر خاطر مرا گردی
جهان را جمله آوردی بکامم ای جهان آرا.
ناصرخسرو.
اباطیل اقوال کذاب... آفتاب رای جهان آرای او را حجاب تواند کرد. (سندبادنامه). || پروردگار که خالق عالم باشد. (انجمن آرای ناصری) :
جهان آرای بی صورت بشکل خویش کرد آدم
تو زین سان شعبهء صورت ز نسل آدمی، حاشا.
وصال شیرازی.
|| نام ماه ششم از ماههای ملکی. (انجمن آرای ناصری). رجوع به جهان آرای شود.
نه هرگز بر دلم دردی نه بر خاطر مرا گردی
جهان را جمله آوردی بکامم ای جهان آرا.
ناصرخسرو.
اباطیل اقوال کذاب... آفتاب رای جهان آرای او را حجاب تواند کرد. (سندبادنامه). || پروردگار که خالق عالم باشد. (انجمن آرای ناصری) :
جهان آرای بی صورت بشکل خویش کرد آدم
تو زین سان شعبهء صورت ز نسل آدمی، حاشا.
وصال شیرازی.
|| نام ماه ششم از ماههای ملکی. (انجمن آرای ناصری). رجوع به جهان آرای شود.