جهاد
[جِ] (ع مص) قصد که بسوی دشمن کنند بحرب. (ربنجنی). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). جنگیدن در راه حق. خواندن بسوی دین حق. (از تعریفات). || (اِ) جنگ دینی. غزو مسلمانان با کافران. (فرهنگ فارسی معین). بخشایش آنچه در حیطهء توانائی آدمی است از گفتار و کردار. (کشاف اصطلاحات الفنون از ابن اثیر در نهایه اللغه) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || علم جهاد، علمی است که در آن از احوال جنگ و چگونگی ترتیب سپاه و بکار بردن سلاح جنگی و امثال اینها بحث میکنند. جهاد یکی از ابواب فقه بشمار میرود که در آن احکام شرعی و مسائل آن گفته میشود و گاه احوال عادی و قواعد حکمی آنرا در کتابهای مستقلی ذکر می کنند و آنرا در ضمن علومی از قبیل علم لشکرکشی (ترتیب عسکر) و علم تجهیزات جنگی (آلات حرب) مورد بحث قرار میدهند ولی بهتر است که در مبحث جهاد از همهء این مسائل بحث شود. (از کشف الظنون): نصیحت نمود امت را و جهاد کرد در راه خدا. (تاریخ بیهقی ص 308).
سکندر جهادی و خضر اجتهادی
که خاک درش آب حیوان نماید.خاقانی.
سکندر جهادی و خضر اجتهادی
که خاک درش آب حیوان نماید.خاقانی.