جوله
[جَ لَ] (ع مص) گرد برآمدن. جول. جؤل. جَوَلان. جیلان. (منتهی الارب). رجوع به این کلمات شود. || از هم جدا شدن پستر حمله کردن. (منتهی الارب) : جال القوم جوله؛ از هم جدا شدند، پستر حمله کردند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || قطع کردن و بریدن مسافت اطراف و جوانب میدان. (اقرب الموارد): للحق دوله و للباطل جوله. || بالا برآمدن خاک. (منتهی الارب). || برگزیدن. (منتهی الارب): جال الشی ء منه؛ برگزید آنرا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || برگردانیدن. (منتهی الارب).