جوراب
(اِ)(1) پای تابه ای که از نخ های پنبه ای یا پشمی یا ابریشمی بافند و پاها را بدان پوشانند. (حاشیهء برهان چ معین) :
دل خسته از عشق بی تاب شد
ز دردش مشبک چو جوراب شد.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- جوراب باف؛ بافندهء جوراب.
- جوراب بافی؛ شغل و عمل جوراب باف.
- || دکان جوراب باف.
- جورابچی؛ جوراب باف.
- جوراب دوز؛ بافندهء جوراب و دوزندهء جوراب.
- چرخ جوراب بافی؛ چرخی که بدان جوراب بافند.
- ماشین جوراب بافی؛ دستگاه جوراب بافی.
(1) - جوراب = گوراب = گورب. خوانساری gurva (سالنامهء فرهنگ گلپایگان ص46)، گیلکی juruf، معرب آن جَوْرَب. ج، جوارب. (از حاشیهء برهان چ معین از دزی 1:181).
دل خسته از عشق بی تاب شد
ز دردش مشبک چو جوراب شد.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- جوراب باف؛ بافندهء جوراب.
- جوراب بافی؛ شغل و عمل جوراب باف.
- || دکان جوراب باف.
- جورابچی؛ جوراب باف.
- جوراب دوز؛ بافندهء جوراب و دوزندهء جوراب.
- چرخ جوراب بافی؛ چرخی که بدان جوراب بافند.
- ماشین جوراب بافی؛ دستگاه جوراب بافی.
(1) - جوراب = گوراب = گورب. خوانساری gurva (سالنامهء فرهنگ گلپایگان ص46)، گیلکی juruf، معرب آن جَوْرَب. ج، جوارب. (از حاشیهء برهان چ معین از دزی 1:181).