جور
(اِ) مثل. شبیه. سنخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نوع. گونه. قسم. || جنس. || (ص) منظم. مرتب: ناجور؛ نامرتب. || هم آهنگ. (فرهنگ فارسی معین):جورشان با هم جور نیست؛ یعنی با هم هم آهنگی ندارند. || (معرب، اِ) معرب گور: بهرام جور؛ بهرام گور. (فارسنامهء ابن بلخی).