جواب
[جَ] (ع اِ) پاسخ. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اجوبه، جَوَبات. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هرچه در رد سؤال یا دعاء یا دعوی یا خطاب یا رساله یا اعتراض و امثال اینها باشد جواب گفته میشود زیرا که سخن بوسیلهء آن بریده و منقطع میگردد. (از اقرب الموارد). تلخ، ارجمند، ناطق، خشک، ناف سوز از صفات اوست و با لفظ در لب شکستن و دادن و گفتن و کردن و گرفتن و آمدن مستعمل. (آنندراج).
- جواب دادن؛ جواب کردن. جواب گفتن.
- جواب گو؛ جواب گوینده.
رجوع به این کلمات در ردیف خود شود.
- حاضرجواب؛ کسی که بدون تأمل هر چیز را جواب مناسب گوید. که مطلقاً بهر چیز بدون تأمل جواب دهد :
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب.سعدی.
گفتیم در خیال رخت رفت خواب ما
آیینه دید آن بت حاضرجواب ما.
؟ (از صبح گلشن ص611).
- شیرین جواب؛ که پاسخ شیرین و مطبوع گوید :
کمال حسن رویت را مخالف نیست جز خویت
دریغا آن لب شیرین اگر شیرین جوابستی.
سعدی.
- امثال: جواب ابلهان خاموشی است : پس خموشی به دهد او را ثبوت پس جواب ابلهان باشد سکوت.مولوی.
جواب ناخدا با ناخدا توپ است در دریا. ؟
جواب است ای برادر این نه جنگ است.
نظامی.
جواب ترکی به ترکی؛ جواب زور را زور میدهد.
جواب کهتر بر مهتر بود. شیخ ابوسعید.
جواب های هوی است.
- جواب دادن؛ جواب کردن. جواب گفتن.
- جواب گو؛ جواب گوینده.
رجوع به این کلمات در ردیف خود شود.
- حاضرجواب؛ کسی که بدون تأمل هر چیز را جواب مناسب گوید. که مطلقاً بهر چیز بدون تأمل جواب دهد :
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب.سعدی.
گفتیم در خیال رخت رفت خواب ما
آیینه دید آن بت حاضرجواب ما.
؟ (از صبح گلشن ص611).
- شیرین جواب؛ که پاسخ شیرین و مطبوع گوید :
کمال حسن رویت را مخالف نیست جز خویت
دریغا آن لب شیرین اگر شیرین جوابستی.
سعدی.
- امثال: جواب ابلهان خاموشی است : پس خموشی به دهد او را ثبوت پس جواب ابلهان باشد سکوت.مولوی.
جواب ناخدا با ناخدا توپ است در دریا. ؟
جواب است ای برادر این نه جنگ است.
نظامی.
جواب ترکی به ترکی؛ جواب زور را زور میدهد.
جواب کهتر بر مهتر بود. شیخ ابوسعید.
جواب های هوی است.