جناق
[جُ] (اِ) جناغ :
شمال صیت تراشد براق برق عنان
هلال زین براق تو گشت بدرجناق.
سلمان (از شرفنامهء منیری).
رجوع به جُناغ شود.
شمال صیت تراشد براق برق عنان
هلال زین براق تو گشت بدرجناق.
سلمان (از شرفنامهء منیری).
رجوع به جُناغ شود.