جمود
[جُ] (ع مص) جامد شدن. یخ بستن. (فرهنگ فارسی معین). فسرده و بسته گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || بخل و امساک ورزیدن. || واجب شدن. (از اقرب الموارد). رجوع به جمد شود. || (اِمص) افسردگی. بستگی. || ناپذیرایی. خشکی (اخلاقاً). (فرهنگ فارسی معین).
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.