جمل
[جَ مَ] (ع اِ) شتر نر و بندرت بر شتر ماده اطلاق شود، و گویند: شربت لبن جملی. یا شتر نر هفت ساله یا پنج ساله یا نه ساله یا شش ساله. ج، اجمال، جُمْل، جِمال، جماله، جمالات، جمائل، اجامل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در کینه به وی مثل زنند و گویند: هو احقد من جمل. || خرمابن. || ماهیی است که طول آن سی ذراع است و آنرا جمل البحر گویند (منتهی الارب) و دارای خرطوم است. (اقرب الموارد). || طناب کشتی، و بهمین معنی است آیهء شریفهء: لایدخلون الجنه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط(1). (از اقرب الموارد). در مثل گویند: اتخذ اللیل جم؛ یعنی شب زنده داشت به رفتن یا عبادت کردن و مانند آن. (منتهی الارب). تمام شب را سیر کرد. (از اقرب الموارد).
- مسک الجمل؛ نام گنجینهء ابوالحقیق یهودی است. (منتهی الارب).
(1) - قرآن 7/40.
- مسک الجمل؛ نام گنجینهء ابوالحقیق یهودی است. (منتهی الارب).
(1) - قرآن 7/40.