ابوز
[اُ] (ع مص) اَبز. دویدن و برجستن. جستن در دویدن. جستن آهو در دویدن. برجستن آهوبره در دویدن. برجستن گاه دویدن: ابز الظبی اُبوزاً. || بغارت بردن.(1)
(1) - در چند نسخه از زوزنی در ترجمهء ابوز مینویسد با میم شدن. اگر تصحیفی در آن راه نیافته باشد ظاهراً کلمهء فارسی است، ولی در جائی یافته نشد و معنی آنرا نمیدانم.
(1) - در چند نسخه از زوزنی در ترجمهء ابوز مینویسد با میم شدن. اگر تصحیفی در آن راه نیافته باشد ظاهراً کلمهء فارسی است، ولی در جائی یافته نشد و معنی آنرا نمیدانم.