جلوه
[جِ وَ / وِ] (از ع، اِ) رونق و ضیاء و تابش. (ناظم الاطباء).
- جلوه داشتن؛ رونق و تابش داشتن.
- جلوه پناه؛ تابدار و نورانی. (ناظم الاطباء).
- جلوه طراز؛ آراسته شده با دلبری و نورانی. (ناظم الاطباء).
|| عرضه. (ناظم الاطباء).
- جلوه دادن؛ بوضع خوش عرضه دادن و آرایش کردن.
|| ناز و کرشمه و دلبری. (ناظم الاطباء).
- جلوه بدست؛ دلبربا و دارای دلبری. (ناظم الاطباء).
- جلوه بهشت؛ دارای رونق آسمانی و دلبری بهشتی. (ناظم الاطباء).
- جلوه پرداز؛ آنکه تکمیل مینماید دلبری را. (ناظم الاطباء).
- جلوه فروش؛ با ناز و کرشمه. (ناظم الاطباء).
- جلوه کردن؛ دلبری کردن و کرشمه نمودن و خرامیدن. (ناظم الاطباء).
- جلوه داشتن؛ رونق و تابش داشتن.
- جلوه پناه؛ تابدار و نورانی. (ناظم الاطباء).
- جلوه طراز؛ آراسته شده با دلبری و نورانی. (ناظم الاطباء).
|| عرضه. (ناظم الاطباء).
- جلوه دادن؛ بوضع خوش عرضه دادن و آرایش کردن.
|| ناز و کرشمه و دلبری. (ناظم الاطباء).
- جلوه بدست؛ دلبربا و دارای دلبری. (ناظم الاطباء).
- جلوه بهشت؛ دارای رونق آسمانی و دلبری بهشتی. (ناظم الاطباء).
- جلوه پرداز؛ آنکه تکمیل مینماید دلبری را. (ناظم الاطباء).
- جلوه فروش؛ با ناز و کرشمه. (ناظم الاطباء).
- جلوه کردن؛ دلبری کردن و کرشمه نمودن و خرامیدن. (ناظم الاطباء).