جفتی
[جُ] (حامص) برابری. مساوات. یکسانی. تساوی. || مشابهت. (اشتنگاس). مانندگی. همگونی. همگونگی. || اتصال. (اشتنگاس). پیوستگی. || همسری. شوهری. زنی. زوجیت. جفت بودن :
اگر نیستی جفتی اندر جهان
بماندی توانائی اندر نهان.فردوسی.
من بجفتی ترا پسندیدم
که جوانمردی ترا دیدم.
نظامی.
|| با هم جفت شدن حیوان نر و ماده. (آنندراج). جماع حیوان نر و ماده. (نظام). جفت گیری. || جماع و مباشرت. (آنندراج). جماع زن و مرد. بغل خوابی. همخوابگی. نزدیکی :
از آن شد پردهء چشمم بخون بکری آلوده
که نم با لعبتان دیده جفتی کرد پنهانی.
خاقانی.
|| دمسازی. قرینی. همدوشی. همپائی. هماهنگی. یاری :
چو با مردم زفت زفتی کنیم
همه با خردمند جفتی کنیم.فردوسی.
گر او باز گردد تو زفتی مکن
هنر جوی و با آز جفتی مکن.فردوسی.
اگر نیستی جفتی اندر جهان
بماندی توانائی اندر نهان.فردوسی.
من بجفتی ترا پسندیدم
که جوانمردی ترا دیدم.
نظامی.
|| با هم جفت شدن حیوان نر و ماده. (آنندراج). جماع حیوان نر و ماده. (نظام). جفت گیری. || جماع و مباشرت. (آنندراج). جماع زن و مرد. بغل خوابی. همخوابگی. نزدیکی :
از آن شد پردهء چشمم بخون بکری آلوده
که نم با لعبتان دیده جفتی کرد پنهانی.
خاقانی.
|| دمسازی. قرینی. همدوشی. همپائی. هماهنگی. یاری :
چو با مردم زفت زفتی کنیم
همه با خردمند جفتی کنیم.فردوسی.
گر او باز گردد تو زفتی مکن
هنر جوی و با آز جفتی مکن.فردوسی.