جفاء
[جَ] (ع مص) ملازم نگردیدن مال خود را. || برداشتن زین را از پشت اسب. (منتهی الارب). || قرار ناگرفتن چیزی بر جای خویش. (تاج المصادر بیهقی). قرار نایافتن چیزی بر جای خویش. (المصادر زوزنی). || دور شدن. (منتهی الارب). تغییر مکان دادن. دور شدن از کسی. بریدن از کسی. خلاف وفا. || درشت و بدخوی شدن. (منتهی الارب). || (اِمص) ستمگری. ظلم. جور. اعداء. خشونت. غلظت. مقابل رقت و وفا.