جستجوی
[جُ تُ] (اِمص مرکب)جستجو، در تمام معانی. رجوع به این کلمه شود :
به رستم چنین گفت کاین جستجوی
چه باید همی خیره وین گفتگوی.فردوسی.
به ایران رسد زود این گفتگوی
کس آید به توران بدین جستجوی.
فردوسی.
مگر دخترش کاو نهان شد از اوی
همه شهر ازو شد پر از جستجوی.فردوسی.
و گر زمانی خالی شود ز خلق سرای
به جستجوی فرستد بهر طرف چاکر.فرخی.
جز بر اسب علم و بَغْلِ جستجوی
خلق نتواند گذشتن زین عقاب.ناصرخسرو.
اگر تو از خرد و جستجوی بیزاری
نه مردمی وز تو ما بجمله بیزاریم.
ناصرخسرو.
بیخودیش کرد چنین یاوه گوی
ورنه نکردی ز من این جستجوی.نظامی.
چشم فلک فارغ از این جستجوی
گوش زمین رسته از این گفتگوی.نظامی.
به رستم چنین گفت کاین جستجوی
چه باید همی خیره وین گفتگوی.فردوسی.
به ایران رسد زود این گفتگوی
کس آید به توران بدین جستجوی.
فردوسی.
مگر دخترش کاو نهان شد از اوی
همه شهر ازو شد پر از جستجوی.فردوسی.
و گر زمانی خالی شود ز خلق سرای
به جستجوی فرستد بهر طرف چاکر.فرخی.
جز بر اسب علم و بَغْلِ جستجوی
خلق نتواند گذشتن زین عقاب.ناصرخسرو.
اگر تو از خرد و جستجوی بیزاری
نه مردمی وز تو ما بجمله بیزاریم.
ناصرخسرو.
بیخودیش کرد چنین یاوه گوی
ورنه نکردی ز من این جستجوی.نظامی.
چشم فلک فارغ از این جستجوی
گوش زمین رسته از این گفتگوی.نظامی.