جزل

معنی جزل
[جَ] (ع ص، اِ) هیزم خشک و سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). هیزم خشک ستبر. (ناظم الاطباء). هیزم خشک یا هیزم ستبر و بزرگ. (از تاج العروس). هیزم خشک و هیزم ستبر و هیزم بزرگ. (از متن اللغه). ستبر و بزرگ از هیزم و گاهی جزن به ابدال لام به نون نیز گویند. (از اقرب الموارد). هیزم زفت و خشک. (مهذب الاسماء نسخهء خطی). هیمهء خشک یا هیمهء کلفت یا هیمهء بزرگ. (یادداشت مؤلف) :
فویهاً لقدرک ویهاً لها
اذا اختیر فی المحل جزل الحطب.
ثعلب (از تاج العروس).
باتت حواطب لیلی یلتمسن لها
جزل الجذی غیر خوار و لا ذعر.
ابن مقبل (از تاج العروس).
|| بسیار از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (اقرب الموارد). مجازاً مرادف جزیل به معنی بسیار از هر چیز. یقال: «له عطاء جزل و جزیل». (از تاج العروس). و یقال: عطاء جزل؛ ای کثیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، جِزال. (متن اللغه) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ممکن است با جیم و جِ جزیل باشد و محتمل است با حاء مهمله و جِ حزل باشد همچون حبل و حبال. (از تاج العروس). || جوانمرد بسیاردهش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). کریم بسیارعطاء. || خیر بسیار. (غیاث اللغات) (آنندراج). || خردمند محکم رای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عاقل درست رأی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). دانای درست رای. (آنندراج) (غیاث اللغات). یقال: «هو جزل الرّأی» : فاضلی جزل و بازلی فحل. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 430). || رای نادرست. از لغات اضداد است. (از متن اللغه) (از ذیل اقرب الموارد). || لفظ درست و استوار. ضد رکیک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خلاف رکیک از الفاظ. (از اقرب الموارد). سخن درشت و محکم. (آنندراج) (غیاث اللغات). لفظ فصیح و جامع یعنی خلاف رکیک از الفاظ. (از متن اللغه) :
تو مر زرق را چون همی فقه خوانی
نه مرد سخنهای جزل متینی.ناصرخسرو.
و این فصل جزل که در صورت هزل بود بر سمع شهریار از آن گذرانیدم تا زور و افترا و زرق و افتعال زنان بر رای اعلی روشن گردد. (سندبادنامه ص 110). || بانگ کبوتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آواز کبوتر. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از متن اللغه) (از ذیل اقرب الموارد). || نباتی است. (منتهی الارب). نوعی نبات است. (اقرب الموارد). || (مص) بریدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج) (غیاث اللغات). دو پاره کردن. (از اقرب الموارد). به دو نیم کردن چیزی را ولی اصل معنی آن بریدن است. (از متن اللغه). یقال: «جزله بالسیف جزلتین؛ اذا قطعه قطعتین». (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || ریش کردن پالان کوهان شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض) نزد علمای عروض افکندن حرف چهارم از متفاعلن و ساکن گردانیدن حرف دوم در بحر کامل. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). حذف چهارم از متفاعلن. (از ذیل اقرب الموارد). در عروض به معنای خزل با خاء معجمه است و آن اجتماع اضمار و طی در متفاعلن باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به خزل شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.