جزاف
[جُ / جَ / جِ] (ع مص) به گمان گفتن در خرید و فروخت، معرب گزاف است. (شرح قاموس). خرید و فروخت بتخمین بدون وزن و پیمانه. معرب گزاف و بتخمین بی وزن و بی پیمانه و شمار خرید و فروخت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خرید و فروخت که وزن و پیمانهء آن معلوم نباشد و کلمهء غیرقیاسی و فارسی است. (از اقرب الموارد). تخمین و حدس در خرید و فروش. (از متن اللغه). حدس و تخمین. و جوهری گوید: خرید و فروخت به تخمین است. همو گوید: کلمهء فارسی و اصل آن گَزاف است و فارسیان لاف و گزاف گویند و از آن زیاده گویی در سخن به حدس را اراده کنند. و گفته اند: جزاف در خرید و فروش، آن است که بی وزن و بی پیمانه باشد. (از تاج العروس). دریافت داشتن بسیار و بی اندازه. (از کشاف اصطلاحات الفنون). آنچه بی حساب بود. ج، جزافات. (از مهذب الاسماء نسخهء خطی). گروهی جزاف بضم اول را اصل یا قیاسی دانند، و در معرب بودن کلمه نیز اختلاف است که فائده ای در ذکر اقوال بتفصیل نیست. رجوع به تاج العروس شود. چَکی. (یادداشت مؤلف). جُزافه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- بجزاف فروختن یا خریدن؛ غیرموزون و غیرمقدر و غیرمعدود و غیرمقدر، خرید و فروخت کردن : ثم کان الواحد من البرابره یجی ء بالحمل، لیس فیه غیر الجواهر و الدبابیج فیبیعه جزافاً من العربی بدرهم الی درهمین. (از الجماهر بیرونی ص 69).
- جزافاً؛ تخمیناً. از روی حدس.
|| در اصطلاح حکما بر افعالی اطلاق میشود که منشأ آنها شوق و تخیل است و مبدأ فکری ندارد مانند رضاخه (سنگریزه و هسته کوبیدن)، یا مبدأ آن طبیعت است مانند تنفس، یا منشأ مزاجی دارد مانند حرکات بیماران، یا عادت منشأ آن است همچون بازی کردن با ریش. و جزاف به اعتبار فاعل همانند عبث است از جهت غایت. و گاهی جزاف به افعالی که اراده تنها بجهت استشعار به آنها نه از جهت استحقاق و اختصاص تعلق گرفته اطلاق میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). هر گاه مبدأ اول فعل تخیل و شوق باشد و قوهء فاکره در آن تأثیر نداشته باشد آنرا جزاف نامند.
- بجزاف فروختن یا خریدن؛ غیرموزون و غیرمقدر و غیرمعدود و غیرمقدر، خرید و فروخت کردن : ثم کان الواحد من البرابره یجی ء بالحمل، لیس فیه غیر الجواهر و الدبابیج فیبیعه جزافاً من العربی بدرهم الی درهمین. (از الجماهر بیرونی ص 69).
- جزافاً؛ تخمیناً. از روی حدس.
|| در اصطلاح حکما بر افعالی اطلاق میشود که منشأ آنها شوق و تخیل است و مبدأ فکری ندارد مانند رضاخه (سنگریزه و هسته کوبیدن)، یا مبدأ آن طبیعت است مانند تنفس، یا منشأ مزاجی دارد مانند حرکات بیماران، یا عادت منشأ آن است همچون بازی کردن با ریش. و جزاف به اعتبار فاعل همانند عبث است از جهت غایت. و گاهی جزاف به افعالی که اراده تنها بجهت استشعار به آنها نه از جهت استحقاق و اختصاص تعلق گرفته اطلاق میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). هر گاه مبدأ اول فعل تخیل و شوق باشد و قوهء فاکره در آن تأثیر نداشته باشد آنرا جزاف نامند.