جرز
[جَ] (ع مص) بریدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (تاج المصادر بیهقی). || بشتاب خوردن. (آنندراج) (از منتهی الارب). خوردن آنچه بر سفره هست و چیزی باقی نگذاشتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کشتن. (آنندراج) (از منتهی الارب). || درخستن بچوب. (آنندراج) (از منتهی الارب). || نیازمند ساختن روزگار کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || درماندن و پریشان شدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || (ص) زمین که گیاه نروید یا گیاه آن خورده یا برده شده باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). جُرُز. جُرز. جَرَز. (منتهی الارب). ج، اَجراز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یقال: ارض جرز و ارض اجراز کما یقال: ارضون اجراز، علی حد قولهم ناقه اعشار. (از اقرب الموارد).