جذاب
[جِ] (ع اِ) پیه خرمابن یا پیه سخت از آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شحم خرما یا سخت از آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). جَذَب. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و فی الحدیث: «کان [ اَی محمد ]یحب الجذب.» (از اقرب الموارد). واحد آن جَذابَه. (منتهی الارب). || (مص) کشیدن. (یادداشت مؤلف). کشیدن چیزی از یکدیگر. (آنندراج). || با کسی منازعت کردن درکشیدن. (از قطر المحیط). نزاع کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و منه «و کانت بینهم مجاذبات ثم اتفقوا». (اقرب الموارد). || برگردانیدن چیزی از جای. (از قطر المحیط) (منتهی الارب). || (ص، اِ) شترمادهء کم شیر. (آنندراج).(1) || جِ جاذبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
(1) - در فرهنگ های دیگر این معنی دیده نشد.
(1) - در فرهنگ های دیگر این معنی دیده نشد.