جدی
[جَدْ یْ] (ع اِ) بزغالهء نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بچهء بز نر که در یکسالگی باشد و مادهء آن را عناق گویند. (اقرب الموارد). بزبچهء نر. بزبچه. بزغاله. (یادداشت مؤلف). ج، اَجدٍ و جِداء و جِدیان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || ستارهء پسین بنات نعش صغری نزدیک قطب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ستاره ای است نزدیک قطب شمال که بعرف آن ستاره را قطب گویند و اهل ریاضی این ستاره را به جهت امتیاز از برج جدی بضم جیم و فتح دال و تشدید تحتانی خوانند و به این معنی بتخفیف یا نیز آمده. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). ستاره ای است بجنب قطب که با بنات نعش حرکت میکند و قبله را با آن شناسند و آن را «جدی الفرقد» گویند. (از اقرب الموارد). آن چیزی است که قبله را با آن شناسند و آن ستارهء کوچکی است بنزدیک قطب شمالی و بوسیلهء آن جای قطب تعیین میشود و آن را «جدی بنات نعش الصغری» گویند. (صبح الاعشی ج2 ص163). ستارهء بازپسین از هفتورنک کهین که قبله بدان بشناسند. (مهذب الاسما). || نام برجی و آن متصل دلو است که عرب آن را نمیشناسد. (از منتهی الارب). یکی از دو خانهء زحل است و خانهء دیگر آن دلو است. (مفاتیح). برج دهم از بروج دوازده گانه که عرب آن را نمیشناسد و به فارسی آن را آبام بزه و آبام گاه نیز گویند. (ناظم الاطباء). برجی است در آسمان چسبیده به دلو. (از اقرب الموارد). نام ماه دهم از ماههای شمسی مطابق با ماه دی و آن بیست و نه روز است. و اول جدی تقریباً مطابق است با هفتم دی ماه جلالی و بیست و دویم دسامبر فرانسوی. و آن را بدین جهت بنام جدی نامند که مطابق است با بودن خورشید در خانهء جدی از صور فلکیه که آن را بصورت جدی [ بزغاله ]تخیل کرده اند. مؤلف نفائس الفنون آرد: بدانکه چون مدت بودن آفتاب در هر ربعی از فلک را فصلی نام نهادند و هر فصلی را ابتدا و وسط و نهایتی بود لاجرم فلک را بنابراین به دوازده قسم کردند و هر قسمی را برجی نام نهادند. یا خود گوییم که چون آفتاب را در مدت یک دوره دوازده نوبت با قمر اجتماع واقع میشود و از اجتماع تا به اجتماع دیگر ماهی گرفته اند لاجرم فلک را دوازده قسم کرده اند و هر قسمی را برجی خوانده و هر برجی را بحسب صورتی که از آنجا انگیختند به نامی مخصوص کرده اند همچون حمل... تا آنجا که گوید: جدی خانهء زحل است و وبال قمر و شرف مریخ و هبوط مشتری. و برج منقلب و مؤنث است. و هر که بطالع جدی زاید گندم گون و باریک اندام و خشک اعضا و بسیارموی و کشیده روی و محاسن و دقیق الفخذین و الساقین و خفیف المشی و سریع النظر و ملوک الطبع و ضعیف الصوت و صاحب حدت و بطش و غضب و حیلت و لهو و لعب و قوی بر شدائد و بسیارغم و سریع الانقلاب باشد. (از نفایس الفنون قسم 2 مقالهء چهارم در احکام نجوم ص143). و مؤلف صبح الاعشی شکل آن را چنین می نگارد: و آن به شکل بزی است به پشت خوابیده، مقدم آن در مغرب و مؤخر وی در مشرق و پشتش بجنوب و دست و پای بشمال. و همانند قوس برگردانی است که دو شاخ بطرف شکم و دهان بطرف قوس باشد و جز یک دست ندارد. و کواکب شمالی آن سعدالذابح یکی از دو شاخ و جنوبی آن شاخ دیگرش باشد و کوکبهای مخفی زیر سهم القوس در غرب سعدالذابح دهان آن بشمار است و بر کتف آن سعد بلع و بر استخوان ران [ ورک ] سعدالسعود و ستارهء روشن سعد السعود «حق ورک آن» و «شق الحوت الجنوبی» بر پشت آن و سمت دست آن سه کوکب درخشان است بنزدیک لامح که در آنها خفائی است بنام رأس الدلو. (از صبح الاعشی ج2 ص154). و در جهان دانش چنین آمده: نام صورتی از صور بروج فلکیه و آن برج دهم است چون از حمل آغاز کنی و آن را بر مثال بزبچه ای توهم کرده اند و کواکب آن 28 است. (جهان دانش). دهمین صورت و برج از منطقه البروج که میان قوس و دلو جای دارد و دارای پنجاه و یک ستاره، سه از قدر سیم و سه از چهارم و آن بشکل بزغاله ای تخییل شده با دم ماهی. و ستارگان سعد ذابح و ذنب الجدی در این صورت است و صورت را به فارسی بزغاله یا بزغالهء فلک گویند :
بخت بر کوس فلک بستی پوست
از تن جدی بفرمان اسد.خاقانی.
جدی آن سر خود چو بز بریده
کافسانهء سرسری شنیده.
نظامی (نسخهء خطی مؤلف).
|| (مص) عطا خواستن از کسی. (از منتهی الارب) (از شرح قاموس).
بخت بر کوس فلک بستی پوست
از تن جدی بفرمان اسد.خاقانی.
جدی آن سر خود چو بز بریده
کافسانهء سرسری شنیده.
نظامی (نسخهء خطی مؤلف).
|| (مص) عطا خواستن از کسی. (از منتهی الارب) (از شرح قاموس).