جداجدا
[جُ جُ] (ق مرکب) یک یک. جداگانه. علیحده. متفرق. منفصل از هم. (ناظم الاطباء). یکی یکی. منفرد. تنها. بِداد. جُداجُد : جداجدا امیر هر کسی را میخواند و حال خراسان و مخالفان و حاجب و جنگ که رفت بازمی پرسید تا او را چون آفتاب روشن گشت هرچه رفته بود. (تاریخ بیهقی ص559).
این سطرهای چین که به پیری به روی ماست
هر یک جداجدا خط معزولی قواست.
صائب.
این سطرهای چین که به پیری به روی ماست
هر یک جداجدا خط معزولی قواست.
صائب.