جث
[جَث ث] (ع مص) ترسیدن. || ترسانیدن. || زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). || بریدن. (از منتهی الارب). || از بیخ و بن برکندن چیزی را. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). از بن برکندن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). || بلند کردن زنبور آواز را: جثت النحل ؛ بلند کرد آواز را. (از منتهی الارب). || (اِ) هر خس و خاشاک افتاده در عسل. (منتهی الارب). چرک انگبین. خرشاء. جُثّ. رجوع به جث شود. || ملخ مرده. || غلاف میوه. (منتهی الارب) (آنندراج).