جبین

معنی جبین
[جَ] (ع اِ) یک سوی پیشانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامهء جرجانی). یک سوی روی. (مهذب الاسماء). شقیقه یعنی طرف جبهه از دو جانب ابرو. (آنندراج). شقیقه. (بحر الجواهر). ناصیه. پیشانی. (زمخشری) (غیاث اللغات) (آنندراج). دو طرف جبهه. روی. ج، اَجبُن، اَجبِنَه، جُبُن. (منتهی الارب) :
همه پهلوانان ایران زمین
همه گریه در چشم و چین بر جبین.فردوسی.
چو بشنید گفتار خاقان چین
برافکند از خشم چین بر جبین.فردوسی.
شاهنشه گیتی تو باش و درخور شاهنشهی
تا هر امیری پیش تو بر خاک ره مالد جبین.
فرخی.
نیارم گزیدن کسی را بر ایشان
که شرم آیدم از جبین محمد.ناصرخسرو.
تازه شود صورت دین را جبین
سهل شود شیعت حق را صعاب.
ناصرخسرو.
هرکه سوی حضرت او کرد روی
زهره بتابدش و سهیل از جبین.ناصرخسرو.
دل نام تو بر نگین نویسد
جان نقش تو بر جبین نویسد.خاقانی.
داغی است بر جبین سپهر از سه حرف عید
ماه نو ابتدای سه حرف است بنگرش.
خاقانی.
من دست بر جبین ز سر درد چون جنین
کآرد ز عجز روی بدیوار پشت مام.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص301).
یمین را از جود و جبین را از سجود معطل گذاشت. (ترجمهء تاریخ یمینی ص449). اگر کاری بمراد برآید فایده بدو بازگردد و اگر العیاذ بالله چشم زخمی رسد یا عجزی افتد آن عار بر جبین دولت باقی ماند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص182).
صبا گرد از جبین جان زدوده
ستاره صبح را دندان نموده.نظامی.
ور بغفلت ما نهیم او را جبین
پنجهء مانع برآید از زمین.(مثنوی).
سزد که روی اطاعت نهند بر در حکمش
مصوری که درون رحم نگاشت جبین را.
سعدی.
و لمعان انوار سروری در جبین او مبین گشته. (گلستان).
مهر دل یمینی پیوسته میدرخشد
از پرتو جبینت چون اختر یمانی.
یمینی (از بهار عجم).
پرتو صبح جبین او شود هر جا بلند
شام همچون سایه آنجا در پس دیوارهاست.
محمدقلی سلیم (از بهار عجم).
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
یا بلا از او دور است یا کرانه نزدیک است.؟
- آتش جبین؛ کسی که پیشانی زیبا و روشنی دارد. کنایه از مهروی پیشانی گشاده است. و رجوع به پروین جبین شود :
دلم از وصل آن آتش جبین گم میکند خود را
چو شد پروانه با شمعی قرین گم میکند خود را.
محمد افضل ثابت (از بهارعجم).
- پروین جبین؛ مهرویی که پیشانی زیبا و گشاده و تابناک دارد. رجوع به آتش جبین شود :
با رخ چون آفتابی ای مه پروین جبین
یا پری چون یاسمینی ای بت نسرین سرین.
عبدالواسع جبلی (از بهار عجم).
- چین بر جبین افکندن؛ کنایه از خشم کردن. غضبناک شدن :
چو بشنید گفتار خاقان چین
برافکند از خشم چین بر جبین.فردوسی.
- روشن جبین؛ آنکه جبین گشاده دارد. کنایه از خوشخوی و دادگر :
باد ز عدل شه روشن جبین
روی زمین غیرت خلد برین.
؟ (از حبیب السیر).
- زیور... بر جبین... بستن؛ مزین کردن. محلی کردن :
زیور امن از مثال امر او
بر جبین انس و جان بست آسمان.خاقانی.
- صبحْجبین؛ کنایه از مهروی گشاده پیشانی و زیباروی است. و رجوع به پروین جبین و آتش جبین شود :
آب در دیدهء آئینهء خورشید آرد
آب و تابی که در آن صبح جبین میباشد.
ابوطالب کلیم (از بهار عجم).
- نقش بر جبین زدن؛ بر پیشانی نوشتن. کنایه از مطمئن شدن و امیدوار شدن و امیدوار گردیدن :
هرکه بدرگاه تو نقشه برد روز حشر
آیت لاتقنطوا نقش زند بر جبین.خاقانی.
|| (ص) مرد و زن بددل. (منتهی الارب). بددل. (مهذب الاسماء). جَبان. رجل جبین؛ مرد بددل و کذلک امرأه جبین؛ زن بددل. ج، جُبَنا. (منتهی الارب).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.