جانماز
[نَ] (اِ مرکب) مصلا. (بهار عجم) (آنندراج). || سجاده. پلاسی که مخصوص به نماز است و در وقت نماز گزاردن وی را گسترده و در روی آن سجده بجای آورند. (ناظم الاطباء). مخفف جای نماز. جامه ای که در آن مهر و سبحه نهند و گاه نماز خواندن در زیر پیشانی و روی گسترند :
جلوهء شمشیر از روی تو تا محراب شد
برگرفته از جهان دل جانماز انداخته.
اسیر (بهار عجم) (آنندراج).
دو شال سفید آورد صبح راز
که سازد یکی زان دو تا جانماز.
ملاطغرا (از آنندراج).
برمیکنم بروی میان بند جانماز
لنگوته را معارض شلوار میکنم.
نظام قاری (دیوان البسه ص25).
جلوهء شمشیر از روی تو تا محراب شد
برگرفته از جهان دل جانماز انداخته.
اسیر (بهار عجم) (آنندراج).
دو شال سفید آورد صبح راز
که سازد یکی زان دو تا جانماز.
ملاطغرا (از آنندراج).
برمیکنم بروی میان بند جانماز
لنگوته را معارض شلوار میکنم.
نظام قاری (دیوان البسه ص25).