جانشین

معنی جانشین
[نِ] (نف مرکب) قائم مقام. (بهار عجم) (آنندراج). کسی که به نیابت از دیگری کاری انجام دهد مانند: وکیل، وصی، ولی، نایب، نائب مناب، خلیفه، ولی، بدل، عوض، قَفیّ. (منتهی الارب) :
بی باده دل ز سیر جهان وانمیشود
گل جانشین سبزهء مینا نمیشود.
کلیم (از بهار عجم).
غنچهء دل را ببوی یار در بر میکنم
این گره در رشتهء ما جانشین افتاده است.
صائب (از بهار عجم) (آنندراج).
|| نایب السلطنه. ولیعهد. || والی. حکمران: جانشین قفقاز؛ حکمران آن از جانب امپراطور روس. این کلمه با کردن و شدن صرف شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.