جام

معنی جام
(اِ) پیالهء آبخوری. (برهان). پیاله از سیم و آبگینه و جز آن. (منتهی الارب). پیالهء شرابخوری. کاسه ای که ته آن دوره نداشته باشد. (ناظم الاطباء). ظرفی است که از برای نوشیدن از آن ترتیب یافته و مردمان قدیم شاخ را برای شرب استعمال مینمودند لکن عبرانیان از قدیم به استعمال جام و پیاله عادت داشتند و جامها و پیاله ها را با نقش زینت قرین می ساختند و آنها را از مس و نقره و طلا می ساختند. (قاموس کتاب مقدس). پیاله. گیلاس. پیالهء شرابخوری. (ناظم الاطباء). قدح. ساغر. ساتگین. ساتگن. ایاغ. کأس. پنگان. بنگان. بالغ. شانگنی. ساتگی. فنجان. پیغاره. سه گانه. پیمانه. سغدیانه. سروْ. سروه. کلاحو. کمانه. گنبد. جامه. صواع. میدان. بُلوتَک. چمان. چمانه. روسی. سایگی. طاس. منغر. منغوک :
گر هست باشگونه مرا جام ای بزرگ
بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش.رودکی.
بر هبک نهاد جام باده
وآنگاه ز هبک نوش کردش.رودکی.
موز مکی اگر چه دارد نام
نکنندش چو شکر اندر جام.طیان.
بیارای خوان و بپیمای جام
ز تیمار گیتی مبر هیچ نام.فردوسی.
بیامد پریچهرهء میگسار
یکی جام می بر کف شهریار.فردوسی.
و جامهای ... زرین و سیمین و ارزیزین. (التفهیم). جامی زرین از هزار مثقال پر مروارید. (تاریخ بیهقی ص296).
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد.باباطاهر.
در بزمگاه مالک ساقی زمانه اند
این ابلهان که در طلب جام کوثرند.
ناصرخسرو.
ز پایت اسب کنی چونت راه باید رفت
بکام تشنه، کف دست جام باید کرد.
ناصرخسرو.
بیاور آنکه گواهی دهد زجام که من
چهار گوهرم اندر چهار جای مدام.
ابوالعلاء ششتری.
تهی نکرده بدم جام می هنوز از می
که کرده بودم از خون دیده مالامال.زینتی.
که کم داشت جامی بگاه خمار
به دور تو گوید به ساقی خُم آر.
؟ (از شرفنامهء منیری).
بده جام فرعونیم کز تزهد
چو فرعونیان ز اژدها میگریزم.خاقانی.
شادی به روی آنکه به روی تو جام می
از دست غم ستاند و بر یاد غم دهد.خاقانی.
بیاد حضرت تو یوسفان مصر سخن
مدام جام معانی کشند تا بغداد.خاقانی.
ندیدند آنچه تو دیدی ز ایام
سکندر ز آینه جمشید از جام.
نظامی (خسرو و شیرین ص 23).
نظامی جام وصل آنگه کنی نوش
که بر یادش کنی خود را فراموش.نظامی.
گر از می شدم هرگز آلوده جام
حلال خدا هست بر من حرام.نظامی.
چو در آب جام جهانتاب دید
زیک شربتش خلق سیراب دید.نظامی.
جام می یافتی زدست مده
تو خودت نوش کن به مست مده.اوحدی.
ما شیخ و زاهد کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه.حافظ.
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند.
حافظ.
گل جام از نم صد ابر سیرآب است پنداری
ز تاب روی می در خانه مهتاب است پنداری.
میرزا رضا (از آنندراج).
ز دریا کشانم به این تنگ ظرفی
فرو رفته خمها به گرداب جامم.ظهوری.
دو شب از ماه نو سالی به عید امید میباشد
هلال جام هر جاهست سی شب عید میباشد.
صائب.
شد تنگ ز کم ظرفی ما مشرب جام
مشکل که دگر سیر کند کوکب جام.کلیم.
خبر بده ز خروج الشعاع مطرب را
که ماه جام برآمد ز بادهء شفقی.
شفیع اثر (از آنندراج).
|| مجازاً شراب :
فلک جام مروت در گلوی خم نمیریزد
شود گر سرنگون این بحر پر خون نم نمیریزد.
جلال اسیر (از بهار عجم).
|| آئینه ای باشد از شیشه که روی در آن نماید و گاهی در دیوارها نصب کنند. (برهان) (ناظم الاطباء). || شیشه های الوان که در پنجره های خانه و حمام بکار برند. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیشه هائی که در سقف حمام گذارند. (ناظم الاطباء). آبگینه. هرگونه آئینه. شیشه :
زانکه در بارگاه بی بندی
نبود جان و جام پیوندی.سنائی.
موسی از این جام تهی دید دست
شیشه بکه پایهء ارنی شکست.نظامی.
نی درش معمور و نی سقف و نه بام
نه در آن بهر ضیائی هیچ جام.مولوی.
همچو ابلیسی که گفت اغویتنی
تو شکستی جام و ما را میزنی.مولوی.
از جامی همان روشنی مینماید که از جام دیگر. (بهاء الدین ولد). در هر جامی صنعتی کرده است. (بهاء الدین ولد).
تنک مپوش که اندامهای سیمینت
درون جامه پدید است چون گلاب از جام.
سعدی.
بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند
کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد.سعدی.
طاقتم نیست زهر بیخبری سنگ ملامت
که تو در سینهء سعدی چو چراغ از پس جامی.
سعدی.
خانه تاریک و وقت بیگاه است
ره بگردان که جام در راه است.اوحدی(1).
ای که رویت به قربت شاهست
چه روی کآبگینه در راهست.
میروی نرمتر بنه گامت
تا مبادا که بشکنی جامت.اوحدی.
شب روم بر بام آن مه چشم بر روزن نهم
جام بردارم بجایش دیدهء روشن نهم.
ذهنی تبریزی (از آنندراج).
|| نام طاسی از مفرغ که مهره در آن تعبیه کرده بودند که در سر ساعت افتاده و آوازی از طاس برمی آمده است :
بزد مهره در جام بر پشت پیل
وزو بر شد آواز برچند میل.فردوسی.
چو بر تخت پیل آن شه نامور
زدی مهره در جام و بستی کمر.فردوسی.
|| دومین حلقهء گل که مرکب از قطعاتی بنام گلبرگ است. (گیاه شناسی گل گلاب ص177). در اصطلاح گیاه شناسی هریک از حلقه های گل را نامی است و حلقهء دوم هرگل را جام نامند.
(1) - «جام در راه است. جام بمعنی مطلق شیشه باشد. و تعبیر مثلی گوید: احتیاط کن تمثل: خانه تاریک... نظیر: گهر نشکنی تیشه آهسته دار. سعدی». (امثال و حکم دهخدا ج2 ص574).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.