مشغله

معنی مشغله
(1) [مَ غَ لَ / لِ](2) (ع اِ) کار و بار. (غیاث). مأخوذ از تازی، کار و بار و شغل و پیشه و کسب و معامله و داد و ستد و هر چیزی که شخص را بخود مشغول کند. (ناظم الاطباء). گرفتاری کار. شغل :
آنکو چو من از مشغله و رنج حذر کرد
با شاخ جهان بیهده شورید نیارست.
ناصرخسرو.
خضرست خان و خانه به عزلت کند بدل
هم خضر خان و مشغلهء اوزکند او.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص367).
در آن دشت می گشت بی مشغله
گهش در گیا روی و گه در گله.نظامی.
مشعله ای برفروز مشغله ای پیش گیر
تا ببرند از سرت زحمت خواب و خمار.
سعدی.
- مشغله بار؛ مشقت بار. که سختی و گرفتاری فراوان آورد :
شاخ و شجر دهر غم و مشغله بار است
زیرا که بر این شاخ غم و مشغله بار است.
ناصرخسرو.
|| گفتگو و هنگامه، و با لفظ کردن و افتادن مستعمل است. (آنندراج). شور و غوغا. (غیاث). آشوب و بانگ فتنه باشد، عرب نیز مشغله گویند. (صحاح الفرس). هنگامه. (ناظم الاطباء). هیابانگ. هلالوش. بانگ. بحث. هیاهو. گفتگو. جدال. (یادداشت دهخدا) :
مادرش گفت پسر زایم سرو و مه زاد
پس مرا این گله و مشغله با مادر اوست.
فرخی (دیوان چ اقبال ص28).
فاخته وقت سحرگاه کند مشغله ای
گویی از یارک بدمهر است او را گله ای.
منوچهری.
نان همیجوید کسی کو میزند
دست بر منبر به بانگ مشغله.ناصرخسرو.
از بدنیتی و ناتوانایی
پرمشغله و تهی چو پنگانی.ناصرخسرو.
چون لشکر اراقیت آن بدیدند و آن آشوب و مشغله شنیدند عظیم بترسیدند و همه روی بهزیمت نهادند. (اسکندرنامه نسخهء خطی سعید نفیسی). دهل و کوس فروکوفتند و نعره برداشتند و آواز و مشغله از لشکر شاه برآمد چنانکه همهء عالم بلرزید. (اسکندرنامه نسخهء خطی سعید نفیسی). مثل وی چون کسی باشد که در زیر درختی بنشیند و خواهد که مشغلهء بنجشکان نشنود. چوب برگیرد و ایشان را میراند و در حال بازمی آیند. (کیمیای سعادت).
اشتلم از اخگر است معنی(3) از اخسیکتی
مشغله است از درای رنج ره از کاروان.
اثیرالدین اخسیکتی.
مجلس لهو تو پرمشغله از هویاهوی
خانهء خصم تو پرولوله از هایاهای.
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص295).
و منتظر و مترصد می بود تا مگر مشغلهء پاسبان بنشیند و مشعلهء کاروانیان فرومیرد. (سندبادنامه ص220). به صانعی که مشغلهء خروس در اسحار تسبیح جلال و تقدیس کمال اوست. (سندبادنامه ص125).
نه تو را از من مسکین نه گل خندان را
خبر از مشغلهء(4) بلبل سودایی هست.سعدی.
از خنده گل چنان به فغان اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغلهء(5) عندلیب نیست.سعدی.
بی هنران مر هنرمند را نتوانند که بینند همچنان که سگان بازاری سگ صید را، مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند. (گلستان).
به کوی میکده یارب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود.
حافظ.
- مشغله کردن؛ هیاهو و فریاد کردن : اگر کسی صواب و خطای آن بازنمودی در خشم شدی و مشغله کردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص407).
گفت این بار ار کنم این مشغله
کاردها در من زنید آندم هله.
مولوی (مثنوی چ کلالهء خاور ص249).
|| تماشا. (ناظم الاطباء).
(1) - رسم الخطی از «مشغله» عربی در فارسی است که اغلب به کسر «ل» تلفظ می شود. و رجوع به مادهء قبل شود.
(2) - در ناظم الاطباء این کلمه به کسر سوم و چهارم [ مَ غِ لِ ] ضبط داده شده است.
(3) - شاید: دعوی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
(4) - به معنی نخست نیز ایهام دارد.
(5) - به معنی نخست نیز ایهام دارد.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.