جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محمد: (تعداد کل: 694)
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) منوکه. رجوع به شمس الدین تاج الافاضل نسوی شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) میانجی. کنیت او ابوعبدالله و متخلص به عطار. شاعر فارسی است. رجوع به عطار ابوعبدالله... شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) میبدی. رجوع به ابومنصور خطیرالملک شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) میرزاسید محمد طباطبائی، معروف به سنگلجی. رجوع به طباطبائی در همین لغت نامه و رجال بامداد ج3 ص279 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) میرزا محمد طبیب معروف به حکیم قُبُلی(1) پسر عبدالصبور آذربایجانی، از فضلا و ادبا و اطباء و معاصرین عباس میرزا نایب السلطنه و از اطباء مخصوص محمدشاه و حکیم باشی ناصرالدین شاه است. حکیم قبلی چندین تألیف سودمند دارد از آن جمله خلاصهء عباسی است و...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ناظم الاسلام کرمانی. رجوع به ناظم الاسلام کرمانی در همین لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص278 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) میرزا محمد دکتر یا دکتر محمدخان کرمانشاهی، معروف به کفری فرزند پیر محمدزار. در 1245 ه . ق. در کرمانشاه زاده شد. در آغاز به علوم ادبی و دینی روی آورد پس از آن به تهران آمد و در دارالفنون به تحصیل طب و فلسفه پرداخت...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ناصر... رجوع به ناصر محمد قایتبای شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ناصرالدین، ملقب به روشن اختر. دوازدهمین از سلاطین بابری هند (1131 - 1161 ه . ق.) وی با نادرشاه افشار جنگیده و مغلوب شده است. (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 442).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ناصرالدین محمد. رجوع به ناصرالدین محمد ملقب به الملک الکامل شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ناصرالدین.. رجوع به ناصرالدین محمد مغولی شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ناصرالدین... رجوع به ناصرالدین محمد صالح شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ناصرالدین. رجوع به ناصرالدین محمدالملک المنصور شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ ] (اِخ) نزار. رجوع به ابوالقاسم محمد نزار و وفیات الاعیان ج4 صص 19-20 شود.