جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محمد: (تعداد کل: 694)
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن علی بن عاصم بن زادان خازن اصفهانی، مکنی به ابوبکر و ملقب به ابن المقری. (285 - 381 ه . ق.) عالم به حدیث. او راست: المعجم الکبیر در حدیث که هشت مجلد است و کتاب الاربعین حدیثأ (چهل حدیث) و مسند ابوحنیفه....
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد بن سعدان المبارک. از علمای لغت و نحو. از اوست: کتاب القراءات. کتاب المختصر فی النحو. (از ابن الندیم).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس. از امرای عباسی هاشمی که در زمان منصور خلیفهء عباسی امارت مکه را داشت و المهدی او را عزل نمود و به بغداد آمد و در سال 185 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج3...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد، مکنی به ابن النحاس حلبی و ملقب به بهاءالدین. استاد علوم عربی زمان خود در کشور مصر. به سال 627 ه . ق. در شهر حلب به دنیا آمد و در سال 698 ه . ق. در قاهره درگذشت. او راست: املائی...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد ملقب به ریاض الدین حنبلی متوفی 971 ه . ق. در حلب. نسب او به ابن شحنه می رسد. مورخ و از علمای حلب بود و بیش از پنجاه تألیف دارد از جمله: الزبد و الضرب فی تاریخ حلب، در الحبب فی...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن منذر نیشابوری. ابواسحاق شیرازی شرح حال او را در کتاب طبقات الفقهاء آورده است و گوید: تألیفات وی در اختلاف آراء علما بی نظیر است. او راست: کتاب الاشراف در مسائل خلاف میان علماء. و المبسوط در مسائل خلاف و الاجماع. وی به...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن یوسف. رجوع به ابن حلیمی محمد بن ابراهیم شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن یوسف... رجوع به ابن حنبلی محمد بن ابراهیم بن یوسف شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم حریری دمشقی، ملقب به شمس الدین (658 تا 739 ه . ق). او راست کتاب «تاریخ» که بسیار مفصل است. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص842).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم سراج. رجوع به ابن بوش محمد بن ابراهیم شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم فزاری، مکنی به ابوعبدالله برادر اسحاق بن ابراهیم و یکی از علمای نجوم و احکام است و در سال 723 م. کتاب سند هند را از هندی به عربی ترجمه کرده و شاعری قلیل الشعر بوده است. (ابن البیطار ترجمهء فرانسه ج1 ص281) (طبقات...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم قرشی. رجوع به ابن حمصی محمد بن ابراهیم قرشی شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم کلاباذی بخاری، مکنی به ابوبکر از حافظان حدیث. او راست: بحرالفوائد معروف به معانی الاخبار و در آن 592 حدیث جمع آمده است. کلابادی در سال 380 ه . ق. درگذشته است. (از الاعلام زرکلی ج3 ص840).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم کواکبی. رجوع به کواکبی محمد بن ابراهیم... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم نحوی قاضی صدیقی. رجوع به عوامی ابوبکر محمد... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن اسماعیل بخاری. رجوع به بخاری و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم و وفیات الاعیان ج4 صص188-191 ترجمهء شماره 569 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالحسین ظهیرالدین همدانی، مکنی به ابوشجاع. رجوع به ابوشجاع روذراوری شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالحکم بن مظفربن عبدالله باهلی اندلسی، مکنی به ابوالمجد و ملقب به افضل الدوله. پدرش ابوالحکم دمشقی از اطبای معروف بود. ابوالمجد نیز در طب و همچنین علوم عقلی مهارت داشت. طبیب مخصوص ملک عادل نورالدین محمودبن زنگی گردید و ملک عادل ریاست بیمارستان کبیر...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ابوالشکر ایوب بن شادی بن مروان الملقب به «الملک العادل» سیف الدین برادر السلطان صلاح الدین، مکنی به ابوبکر. چون سلطان صلاح الدین در ماه صفر سال 579 ه . ق. حلب را گرفت آن را به فرزند خود الملک الظاهر داد آنگاه از وی...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابوالخطاب. رجوع به ابوالخطاب محمد... شود.