جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حسین: (تعداد کل: 333)
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام. پدر سید مرتضی و سید رضی مکنی به ابواحمد الابرش. سیدی عظیم المنزله و جلیل القدر در دولت بنی عباس و بنی بویه و از اعیان زمان خویش و نقیب علویان در بغداد...
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن موسی حاسب. رجوع به حسین هرمزی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن موسی بن هبه الله. رجوع به حسین جلیس شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن مهدی بن حسن. رجوع به حسین قزوینی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن مهران. ابومحمد. رجوع به ابومحمد حسین در همین لغت نامه و لباب الالباب چ اروپا ج1 ص25 شود. و در معجم الادباء ج1 ص413 دو فرزند وی را بنامهای احمدبن حسین متوفی 381 ه . ق. و محمد بن حسین متوفی 358 ه . ق. یاد...
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن میکائیل مکنی به ابوعبدالله، چنانکه درتاریخ بیهقی چ ادیب ص258 آمده است. و نام صحیح او ابوالفضل حسن است. رجوع به ابوالفضل شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن عبدالحفیظ. رجوع به حسین مهلا شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن ناصرالدوله. رجوع به حسین همدانی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن الناظر. رجوع به حسین غرناطی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن نجف بن محمد نجفی. رجوع به حسین تبریزی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن نصربن خمیس. رجوع به خمیس شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) نصربن محمد بن حسین. رجوع به حسین خمیس شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن نصربن محمد کعبی مکنی به ابوعبدالله. متوفی 552 ه . ق. او راست: تحریم الغیبه و المزاج الموضح. (کشف الظنون).
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن نصر باری از مردم باردیهی به نیشابور. وی از فضل بن احمد رازی حدیث کرد. و بعد از 330 ه . ق. درگذشت.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن نصر بصری مکنی به ابوعبدالله. او راست: اخبارالمنامات. (کشف الظنون).
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن نصر ضریر. رجوع به حسین شفائی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن نظام الملک (خواجه...) یکی از وزرای سلجوقی است و ابوعبدالله کنیت او بوده است. (تجارب السلف ص282) (رجال حبیب السیر ص280).
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن النقیب. رجوع به حسین بن کمال الدین شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن نوح قمری مکنی به ابومنصور. او راست: غباء فی الطب. (کشف الظنون).
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن واقد. رجوع به ابوعلی حسین... شود.