جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه یکدگر: (تعداد کل: 2)
یکدگر
[یَ / یِ دِ گَ] (ضمیر مبهم مرکب)یکدیگر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). همدیگر. (یادداشت مؤلف). یکی با دیگری :
پذیره شدش زود فرزند شاه
چو دیدند مر یکدگر را به راه.دقیقی.
نهاده سر اندر سر یکدگر
چو شیران جنگی گرفته کمر.فردوسی.
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه.فردوسی.
گروهی اند که ندانند...
پذیره شدش زود فرزند شاه
چو دیدند مر یکدگر را به راه.دقیقی.
نهاده سر اندر سر یکدگر
چو شیران جنگی گرفته کمر.فردوسی.
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه.فردوسی.
گروهی اند که ندانند...
یکدگر
[یَ / یِ دِ گَ] (ضمیر مبهم مرکب)یکدیگر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). همدیگر. (یادداشت مؤلف). یکی با دیگری :
پذیره شدش زود فرزند شاه
چو دیدند مر یکدگر را به راه.دقیقی.
نهاده سر اندر سر یکدگر
چو شیران جنگی گرفته کمر.فردوسی.
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه.فردوسی.
گروهی اند که ندانند...
پذیره شدش زود فرزند شاه
چو دیدند مر یکدگر را به راه.دقیقی.
نهاده سر اندر سر یکدگر
چو شیران جنگی گرفته کمر.فردوسی.
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه.فردوسی.
گروهی اند که ندانند...