جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه یک: (تعداد کل: 8)
یک
[یَ / یِ] (عدد، ص، اِ)(1) نخستین شماره از اعداد که به تازی واحد و اَحَد گویند. (ناظم الاطباء). نخستین شمارهء عددی که در مرتبهء اول واقع است. (حاشیهء برهان چ معین). احد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (حاشیهء برهان چ معین). واحد. (ناظم الاطباء). احد. وحد. واحد. (یادداشت مؤلف). نمایندهء آن...
یک
[یَ / یِ] (عدد، ص، اِ)(1) نخستین شماره از اعداد که به تازی واحد و اَحَد گویند. (ناظم الاطباء). نخستین شمارهء عددی که در مرتبهء اول واقع است. (حاشیهء برهان چ معین). احد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (حاشیهء برهان چ معین). واحد. (ناظم الاطباء). احد. وحد. واحد. (یادداشت مؤلف). نمایندهء آن...
یک
[یَ] (ص، اِ) فرد و یکه. || رسم و دستور و عادت و قاعده و قانون. || بزرگوار. || وزغ و غوک. (ناظم الاطباء). اما در این معنی دگرگون شدهء کلمهء پک است. (یادداشت مؤلف). || کیک. (ناظم الاطباء).
یک
[یَ] (ص، اِ) فرد و یکه. || رسم و دستور و عادت و قاعده و قانون. || بزرگوار. || وزغ و غوک. (ناظم الاطباء). اما در این معنی دگرگون شدهء کلمهء پک است. (یادداشت مؤلف). || کیک. (ناظم الاطباء).
یک
[یَک ک] (معرب، عدد، ص، اِ) فارسی است. (آنندراج) (منتهی الارب). معرب یک فارسی یعنی واحد. احد. عدد اول. (یادداشت مؤلف). معرب یک است. صاحب تاج العروس گوید: ازهری گوید در فارسی به معنی واحد است و در شعر رؤبه نیز آمده است.
- یکّ لیکّ؛ أی واحد لواحد. (آنندراج) (یادداشت...
- یکّ لیکّ؛ أی واحد لواحد. (آنندراج) (یادداشت...
یک
[یَک ک] (معرب، عدد، ص، اِ) فارسی است. (آنندراج) (منتهی الارب). معرب یک فارسی یعنی واحد. احد. عدد اول. (یادداشت مؤلف). معرب یک است. صاحب تاج العروس گوید: ازهری گوید در فارسی به معنی واحد است و در شعر رؤبه نیز آمده است.
- یکّ لیکّ؛ أی واحد لواحد. (آنندراج) (یادداشت...
- یکّ لیکّ؛ أی واحد لواحد. (آنندراج) (یادداشت...
یک
[یَک ک] (اِخ) شهری است به مغرب. (آنندراج) (از معجم البلدان) (یادداشت مؤلف) (منتهی الارب). شهری است به مغرب و از دژهای مرسیه است و از آنجا تا یک 45 میل مسافت باشد و ابوبکر یحیی بن سهل یکی، هَجّاء عرب که به سال 660 ه . ق. درگذشته بدانجا...