جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه یزید: (تعداد کل: 164)
یزید
[یَ] (اِخ) نام یکی از اجداد سلسلهء شروانشاهان است که محمود پسر او در سنهء 332 شروانشاه بوده و مؤلف مروج الذهب مسعودی معاصر با وی بوده و از او نام برده است. (یادداشت مؤلف).
یزید
[یَ] (اِخ) نام یکی از اجداد سلسلهء شروانشاهان است که محمود پسر او در سنهء 332 شروانشاه بوده و مؤلف مروج الذهب مسعودی معاصر با وی بوده و از او نام برده است. (یادداشت مؤلف).
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابان رقاشی، مکنی به ابوعمرو. تابعی است. (یادداشت مؤلف). یزید از زهاد بود. هشام از ثابت بنانی روایت کند که «هیچکسی را در طول قیام (نماز) و شب زنده داری از یزیدبن ابان شکیباتر ندیدم». یزید چهل ودو سال روزه گرفت و هفتاد سال به خاطر خدا...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابان رقاشی، مکنی به ابوعمرو. تابعی است. (یادداشت مؤلف). یزید از زهاد بود. هشام از ثابت بنانی روایت کند که «هیچکسی را در طول قیام (نماز) و شب زنده داری از یزیدبن ابان شکیباتر ندیدم». یزید چهل ودو سال روزه گرفت و هفتاد سال به خاطر خدا...
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد شیبانی، ادیب بود و در قیروان بزرگ شد و به خدمت المعزلدین الله فاطمی پرداخت. از اوست: تلقیح العقول. یزید در حدود 350 ه . ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی). و رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج2 ص345 و فهرست المصاحف شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد شیبانی، ادیب بود و در قیروان بزرگ شد و به خدمت المعزلدین الله فاطمی پرداخت. از اوست: تلقیح العقول. یزید در حدود 350 ه . ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی). و رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج2 ص345 و فهرست المصاحف شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی انیسه. رئیس یزیدیه، فرقه ای از خوارج. (از مفاتیح). رجوع به یزیدبن انیسه و یزیدی و یزیدیه شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی انیسه. رئیس یزیدیه، فرقه ای از خوارج. (از مفاتیح). رجوع به یزیدبن انیسه و یزیدی و یزیدیه شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی حبیب. رجوع به یزیدبن سوید ازدی مصری شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی حبیب. رجوع به یزیدبن سوید ازدی مصری شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی حکیم، مکنی به ابوخالد، تابعی است. (یادداشت مؤلف). راوی کتاب جامع الکبیر سفیان ثوری است. (ابن الندیم).
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی حکیم، مکنی به ابوخالد، تابعی است. (یادداشت مؤلف). راوی کتاب جامع الکبیر سفیان ثوری است. (ابن الندیم).
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی خالد لخمی. رجوع به یزیدبن عبدالله بن خالد لخمی شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی خالد لخمی. رجوع به یزیدبن عبدالله بن خالد لخمی شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی زیاد کوفی، مکنی به ابوعبدالله، تابعی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به عقدالفرید ج8 ص82 و عیون الاخبار ج1 ص43 و 137 شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی زیاد کوفی، مکنی به ابوعبدالله، تابعی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به عقدالفرید ج8 ص82 و عیون الاخبار ج1 ص43 و 137 شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی سفیان قرشی اموی، مکنی به ابوخالد، از صحابه بود چون بهترین فرد سفیانیان بود به یزیدالخیر معروف گردید. از مادر از معاویه جدا بود و مادرش ام الحکم زینب بنت نوفل از بنی کنانه بود. روز فتح مکه اسلام آورد و در غزوهء حنین شرکت کرد....
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی سفیان قرشی اموی، مکنی به ابوخالد، از صحابه بود چون بهترین فرد سفیانیان بود به یزیدالخیر معروف گردید. از مادر از معاویه جدا بود و مادرش ام الحکم زینب بنت نوفل از بنی کنانه بود. روز فتح مکه اسلام آورد و در غزوهء حنین شرکت کرد....
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی مالک دمشقی، مکنی به ابومالک، محدث است و تمام بن نجیح از او روایت کند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز شود.
یزید
[یَ] (اِخ) ابن ابی مالک دمشقی، مکنی به ابومالک، محدث است و تمام بن نجیح از او روایت کند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز شود.