جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گوناگون: (تعداد کل: 2)
گوناگون
(ص مرکب) مرکب از گون + الف + گون، بمعنی گونه گونه. جوراجور. از لون دیگر. جنس به جنس. انواع. (برهان قاطع). اقسام. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). مختلف از هر قبیل. (ناظم الاطباء). متنوع. نوع به نوع. از چند نوع. رنگارنگ : مردمان [ بلوچان ]بسیار بودند و پناخسرو ایشان...
گوناگون
[گَ / گُو نا] (اِ) بوتهء خاری است که در کوهستان و جاهای کم هیزم سوختنی است. || لباس بلند زن که روی پیراهن پوشیده میشود. || لباده. (فرهنگ نظام). هر سه معنی مخصوص این مأخذ است و جای دیگر دیده نشد. رجوع به کون و کونده شود.