جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گنداب: (تعداد کل: 15)
گنداب
[گَ] (اِ مرکب) آب گندیده و بدبوی. (آنندراج). آب ایستادهء گندیده و بدبوی. (ناظم الاطباء). آبی که جل وزغ گرفته باشد. (شعوری ج2 ص292). آب راکد :
بگشت آن همه مرغ و گنداب و نی
ندید از ددان هیچ جز داغ پی.
اسدی (گرشاسب نامه).
به دشت و گل و خار و گنداب و...
بگشت آن همه مرغ و گنداب و نی
ندید از ددان هیچ جز داغ پی.
اسدی (گرشاسب نامه).
به دشت و گل و خار و گنداب و...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است جزء دهستان حومهء بخش ایوانکی شهرستان دماوند که در 18هزارگزی شمال باختر ایوانکی و 6هزارگزی راه شوسه تهران به خراسان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 285 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، انجیر و لبنیات و شغل...
گنداب
[گَ] (اِخ) (معروف به ابراهیم آباد). دهی است جزء دهستان رزقجان بخش نوبران شهرستان ساوه که در 6هزارگزی باختر نوبران و 3هزارگزی راه عمومی نوبران به همدان واقع شده است. هوای آن سردسیر و سکنه اش 74 تن است. دو رشته قنات دارد. محصول آن غلات، بنشن، مختصر بادام، انگور...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروهء شهرستان سنندج که در 36000گزی خاور قروه و 9000گزی شمال راه شوسهء قروه به همدان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 925 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات، لبنیات و میوجات و...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنهء شهرستان کرمانشاهان که در 30000گزی الی 33000گزی شمال باختری صحنه و 9000گزی باختر راه شوسهء کرمانشاه به سنقر واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 350 تن است. آب آن از رودخانهء محلی تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومهء شهرستان سنندج که در 39000گزی شمال خاوری سنندج بین گمه دره و قشلاق جنوب واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 235 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 69000گزی شمال باختری کرمانشاه و 5000گزی خاور راه شوسهء سنندج واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 170 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات دیمی و لبنیات و...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام که در 24000گزی باختر آبدانان و 1000گزی باختر راه مالرو ایلام واقع شده است. هوای آن گرمسیر و سکنه اش 160 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات، روغن، پشم و ذرت و شغل اهالی زراعت...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوهء شهرستان سنندج که در 29000گزی جنوب پاوه و 18000گزی باختر قلعه جوانرود واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 90 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، توتون، گردو و توت و شغل اهالی...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد که در 12هزارگزی خاور اشترینان، کنار راه مالرو ده ترکان به اشترینان واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 216 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد که در 21هزارگزی شمال خاوری دورود و 8هزارگزی شمال راه آهن اهواز واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 152 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی...
گنداب
[گَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان پسکوه بخش سوران شهرستان سراوان که در 51000گزی شمال باختر سوران و 5000گزی جنوب راه فرعی خاش به سوران واقع شده و دارای 40 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشهء شهرستان نیشابور که در 24هزارگزی خاور فدیشه واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 269 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از...
گنداب
[گَ] (اِخ) دهی است از دهستان قره باشلو از بخش چاپشلو از شهرستان دره گز که در 8هزارگزی جنوب باختری چاپشلو واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 66 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و...
گنداب
[گَ] (اِخ) محلی بر سر راه گلوگاه به شاهرود در مازندران. (سفرنامهء مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص65).