جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گلرنگ: (تعداد کل: 2)
گلرنگ
[گُ رَ] (ص مرکب) به رنگ گل. سرخ رنگ. سرخ :
گلرنگ شود چو روی شویی همه جو
مشکین گردد چو مو فشانی همه کو.
رودکی.
دگرباره بیدار شد خفته مرد
برآشفت و رخسار گلرنگ کرد.فردوسی.
تا به یاقوت تنک رنگ بماند گل سرخ
تا به بیجادهء گلرنگ بماند گل نار.فرخی.
ملک بر فرش دیباهای گلرنگ
جنیبت راند و...
گلرنگ شود چو روی شویی همه جو
مشکین گردد چو مو فشانی همه کو.
رودکی.
دگرباره بیدار شد خفته مرد
برآشفت و رخسار گلرنگ کرد.فردوسی.
تا به یاقوت تنک رنگ بماند گل سرخ
تا به بیجادهء گلرنگ بماند گل نار.فرخی.
ملک بر فرش دیباهای گلرنگ
جنیبت راند و...
گلرنگ
[گُ رَ] (اِخ) نام اسب رستم است :
|| نام اسب فریدون :
برآمد چو باد دمان از برش
بشد تیز گلرنگ زیر اندرش.فردوسی.
سرش تیز شد کینه و جنگ را
به آب اندر افکند گلرنگ را.فردوسی.
|| نام اسب فریبرز :
چو دیدش درآمد ز گلرنگ زیر
هم از پشت شبرنگ شاه دلیر.فردوسی.
|| نام اسب فریدون :
برآمد چو باد دمان از برش
بشد تیز گلرنگ زیر اندرش.فردوسی.
سرش تیز شد کینه و جنگ را
به آب اندر افکند گلرنگ را.فردوسی.
|| نام اسب فریبرز :
چو دیدش درآمد ز گلرنگ زیر
هم از پشت شبرنگ شاه دلیر.فردوسی.