جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گرمی: (تعداد کل: 5)
گرمی
[گَ] (حامص) حرارت. (دهار) (آنندراج). مقابل سردی: سُعر، سُعار؛ گرمی آتش. صِلاع؛ گرمی آفتاب. شَواظ، سواظ؛ گرمی آفتاب. (منتهی الارب) :
زمینش ز گرمی همی بردمید
ز پوست ددان خاک شد ناپدید.فردوسی.
نخستین که آتش ز جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید.فردوسی.
گرمی و سردی ترا هر دو مثال است از ستم
ز آن...
زمینش ز گرمی همی بردمید
ز پوست ددان خاک شد ناپدید.فردوسی.
نخستین که آتش ز جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید.فردوسی.
گرمی و سردی ترا هر دو مثال است از ستم
ز آن...
گرمی
[گَ] (اِخ) محمدقاسم کاشانی. از احفاد اهلی شیرازی است و طبعش مفطور به سخن پردازی. از باب ظرافت به لابه در بزم خود او را می بردند و به ملا گربه مخاطبش میکردند:
تنها ز تو بر گرد درت میگردم
گرد دل بیدادگرت میگردم
رنجیده ام و بطلعتت میمیرم
بیزارم و بر گرد سرت...
تنها ز تو بر گرد درت میگردم
گرد دل بیدادگرت میگردم
رنجیده ام و بطلعتت میمیرم
بیزارم و بر گرد سرت...
گرمی
[گَ] (اِخ) از اهل بروجرد است. در واقع مولانا شخصی شوخ و گرم آمیزش است. این مطلع از اوست:
دل بیقرار دارد گله بینهایت از تو
شده وقت آنکه آید بزبان شکایت از تو.
(مجمع الخواص ص 296).
دل بیقرار دارد گله بینهایت از تو
شده وقت آنکه آید بزبان شکایت از تو.
(مجمع الخواص ص 296).
گرمی
[گِ] (اِخ) قصبهء مرکز بخش گرمی در صدوسی هزارگزی خاوری شهرستان اردبیل واقع است. منطقه ای کوهستانی دارای هوای گرم و مختصات جغرافیائی آن چنین است: طول 39 درجه و یک دقیقه، عرض 48 درجه و 3 دقیقه و 35 ثانیه، اختلاف ساعت با تهران 53 دقیقه و 32 ثانیه...