جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گدای: (تعداد کل: 2)
گدای
[گَ / گِ] (ص، اِ) گدا. ساسان. (دهار) (برهان). مسکین :
از سلیمان و مور و پای ملخ
یاد کن آنچه این گدای آرد.انوری.
سلطان سعادت آنچنان نیست
کاندیشهء هر گدای دارد.خاقانی.
برو ای گدای مسکین در دیگری طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی.
سعدی.
رجوع به گدا شود.
از سلیمان و مور و پای ملخ
یاد کن آنچه این گدای آرد.انوری.
سلطان سعادت آنچنان نیست
کاندیشهء هر گدای دارد.خاقانی.
برو ای گدای مسکین در دیگری طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی.
سعدی.
رجوع به گدا شود.