جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کچلی: (تعداد کل: 2)
کچلی
[کَ چَ] (حامص) مرضی است که طفلان را در سر بهم رسد و بعد از نیک شدن موی برنمی آورد. (برهان) (آنندراج). جوششی که در سر کودکان بهم رسد و پس از به شدن، موی در سر آنها برنیاید. (ناظم الاطباء). کَلی. قَرَعَه. (یادداشت مؤلف). مرضی است که بر اثر...
کچلی
[کَ چَ] (اِخ) قریه ای است از قرای صفاهان. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ده کوچکی است از دهستان قهاب بخش حومهء شهرستان اصفهان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 شود.