جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کود: (تعداد کل: 5)
کود
(اِ) توده و خرمن غله را گویند. (برهان). خرمن را گویند. (آنندراج). توده و انبار غله. (ناظم الاطباء). تودهء غله. خرمن غله. (فرهنگ فارسی معین). || باری که بر زمین زراعت ریزند تا زمین قوت گیرد و زراعت خوب آید. (برهان). خاکروبه که برای قوت مزرعه جمع کرده به باغ...
کود
[کَ وُ](1) (ص) مخفف کبود است و آن رنگی باشد معروف. (برهان). کبود. (ناظم الاطباء). کبود. کوود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کبود شود.
(1) - چنین است ضبط ناظم الاطباء و در برهان نیز آرد: به فتح اول و ضم ثانی و سکون دال ابجد.
(1) - چنین است ضبط ناظم الاطباء و در برهان نیز آرد: به فتح اول و ضم ثانی و سکون دال ابجد.
کود
[کَ] (ع مص) بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). منع کردن. (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به کاری از برای شروع کردن در آن. (ترجمان القرآن). نزدیک آمدن کاری که شود، مَکاد و مَکاده مثله. یقال: کاد یفعل و کید یفعل؛ ای قارب و لم یفعل. (منتهی الارب) (آنندراج). کاد یفعل...
کود
[کَ] (ع اِ) کوده. (از اقرب الموارد). رجوع به کوده شود.
کود
(اِخ) دهی از بخش پشت آب که در شهرستان زابل واقع است و 1309 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).