جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کنیز: (تعداد کل: 3)
کنیز
[کَ] (اِ) پرستار و خدمتکار زنان باشد و به عربی جاریه خوانند. (برهان). زن مملوکه و پرستار زنان. (غیاث). خادمه و آن را برای تصغیر کنیزک گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). اَمه. مولاه. مقابل غلام. عبد. مولی. بنده. زن که بخرند خدمت را. صیغه. جاریه. داه. دده. بردهء مادینه. (یادداشت به...
کنیز
[کَ / کُ] (اِ) بن و بیخ خوشهء خرما و رطب. (برهان) (ناظم الاطباء). کاناز. کناز. کنز. بن و بیخ خوشهء خرما. (فرهنگ فارسی معین).
کنیز
[کَ] (ع اِ) خرما که جهت زمستان در زنبیل و جز آن ذخیره سازند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).