جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کمال: (تعداد کل: 4)
کمال
[کَ] (ع مص) کُمول. انجام یافتن و تمام شدن. (منتهی الارب). تمام شدن. (آنندراج) (ترجمان القرآن) (فرهنگ فارسی معین). از باب نصر و علم و کرم آمده است و نخستین از همه فصیح تر و دوم از همه رکیک تر است. تمام شدن و کمال در ذوات و صفات هر...
کمال
[کَ] (ع اِمص) تمام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم مصدر است؛ لک کماله، ای کله. (از اقرب الموارد). تمام. تمامیت. (فرهنگ فارسی معین). تمامیت. مقابل نقص و تمامی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کامل بودن :
هم سخاوت را کمالی هم بزرگی را جمال
هم شجاعت را جلالی هم شریعت را...
هم سخاوت را کمالی هم بزرگی را جمال
هم شجاعت را جلالی هم شریعت را...
کمال
[کُمْ ما] (ع ص، اِ) جِ کامل. (ناظم الاطباء).(1)
(1) - در منتهی الارب و اقرب الموارد جمع کامل کَمَلَه آمده است.
(1) - در منتهی الارب و اقرب الموارد جمع کامل کَمَلَه آمده است.
کمال
[کَ] (اِخ) نام وی سید کمال کجکولی، ساکن بلخ و معاصر امیرعلیشیر نوایی بود و گویند صد هزار بیت شعر گفته است. این مطلع از اوست:
ای روشنی از نور رخت دیدهء جان را
بر خاک نشانده قد تو سرو روان را.
(از رجال حبیب السیر ص138).
ای روشنی از نور رخت دیدهء جان را
بر خاک نشانده قد تو سرو روان را.
(از رجال حبیب السیر ص138).