جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کلیه: (تعداد کل: 7)
کلیه
[کُ یَ] (ع اِ) گرده. و کلوه مانند آن و کلیتان تثنیه آن و کُلیات مانند آن و کلیتان تثنیهء آن و کُلیات و کلیً [ کُ لَن ] جمع آن است. (از منتهی الارب). کلیه. و رجوع به کلیه و کلوه و کلی [ کُ لَن ] شود. ||...
کلیه
[کُلْ لی یَ] (ع ص نسبی) مؤنث کلی. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلیه و کلی شود.
- بالکلیه؛ عموماً و بالجمله و کل و جزء. (ناظم الاطباء).
- بالکلیه؛ عموماً و بالجمله و کل و جزء. (ناظم الاطباء).
کلیه
[کُلْ لی یَ] (ع اِ)(1) مدرسهء عالی که در آن علوم مختلف تعلیم دهند. (از المنجد). و رجوع به اعلام المنجد شود.
(1) - Faculte
(1) - Faculte
کلیه
[کُلْ یَ / یِ] (ع اِ) گرده. (دهار) (منتهی الارب). گرده که عضو درونی معروف است. (آنندراج). گرده و قلیه. (ناظم الاطباء). لغت عربی است به فارسی گرده و به هندی نیز همین نامند به اصفهانی قلوه و به ترکی بوکرک(1) نامند. (مخزن الادویه). گرده. قلوه. کلوه. غلوه. ج، کلیً...
کلیه
[کُلْ لی یَ] (ع مص جعلی، اِمص)کلیه. کلیت. کل بودن. تمامیت. (فرهنگ فارسی معین). || به اصطلاح منطق، بودن مفهومی به وجهی که منع نکند نفس، تصور او از وقوع شرکت در وی چنانچه مفهوم انسان که حیوان ناطق است صادق می آید بر زید و بکر و خالد و...
کلیه
[کُلْ لی یَ / یِ] (ص نسبی) کلیه. مؤنث کلی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیه و کلی شود.
- سالبهء کلیه.؛ رجوع به قضیه شود.
- قضیهء کلیه.؛ رجوع به قضیه و قضیهء کلیه شود.
- موجبهء کلیه.؛ رجوع به قضیه شود.
- سالبهء کلیه.؛ رجوع به قضیه شود.
- قضیهء کلیه.؛ رجوع به قضیه و قضیهء کلیه شود.
- موجبهء کلیه.؛ رجوع به قضیه شود.
کلیه
[کُ یِ] (فرانسوی، اِ)(1) گردن بند. (احتراز از استعمال این کلمهء بیگانهء اولی است). (فرهنگ فارسی معین).
(1) - Colier.
(1) - Colier.