جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کسی: (تعداد کل: 5)
کسی
[کَ] (حامص) شخصیت. فردیت. آدمیت. (ناظم الاطباء). کس بودن. شخصیتی داشتن. در شمار مردم مهم بودن :
هرکه او نام کسی یافت از آن درگه یافت
ای برادر کس او باش و میندیش ز کس.
سنائی.
هرکه او نام کسی یافت از آن درگه یافت
ای برادر کس او باش و میندیش ز کس.
سنائی.
کسی
[کَ] (ضمیر مبهم) (مرکب از کس +ی نکره). یک کس. یک شخص. شخصی. (ناظم الاطباء) :
هرآنکه جز تو کسی را وزیر پندارد
جلال و قدر تو واجب کند بر او تعزیر.
(از لباب الالباب).
|| هرکس. || احدی. (ناظم الاطباء). هیچکس. (فرهنگ فارسی معین). || شخص مبهم. ضمیر و فعل آن گاه مفرد...
هرآنکه جز تو کسی را وزیر پندارد
جلال و قدر تو واجب کند بر او تعزیر.
(از لباب الالباب).
|| هرکس. || احدی. (ناظم الاطباء). هیچکس. (فرهنگ فارسی معین). || شخص مبهم. ضمیر و فعل آن گاه مفرد...
کسی
[کُسْیْ] (ع اِ) مؤخره و پایین هرچیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(1). || مؤخر سرین. ج، اکساء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- رکب کسیه؛ رکب اکساءه، بر گردن او افتاد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)(2).
(1) - در منتهی الارب کُسیً ضبط شده است.
(2) - رکب کساه، ای سقط علی...
- رکب کسیه؛ رکب اکساءه، بر گردن او افتاد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)(2).
(1) - در منتهی الارب کُسیً ضبط شده است.
(2) - رکب کساه، ای سقط علی...
کسی
[کَ سا] (ع مص) جامه پوشیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
کسی
[کُ سا] (ع اِ) جِ کِسوَه و کُسوَه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به کسوه شود.