جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کروی: (تعداد کل: 2)
کروی
[کُ رَ وی ی] (ع ص نسبی)منسوب به کره. گرد و مانند کره. (ناظم الاطباء). چون کره. به شکل کره. گرد. مدور. گوی گونه. (یادداشت مؤلف). کُریّ، یعنی منسوب به کره. (از اقرب الموارد). رجوع به کره شود.
کروی
[کُ] (اِخ) نام یکی از خویشان افراسیاب که سعی در کشتن سیاوش نمود. (فرهنگ جهانگیری) (از فهرست شاهنامهء ولف). گروی. گروی زره. رجوع به گروی زره شود.